کوتاه نظری. چشم تنگی. تنگ چشمی. کم بینی. اندک بینی. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او در این باب مناظره میکردند و آن مرد با ایشان مکاسبی و خرده نگری میکرد و ایشان زمان زمان متعرض می شدند و جوزهای او را برمی گرفتند. (تاریخ قم ص 72)
کوتاه نظری. چشم تنگی. تنگ چشمی. کم بینی. اندک بینی. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او در این باب مناظره میکردند و آن مرد با ایشان مُکاسبی و خرده نگری میکرد و ایشان زمان زمان متعرض می شدند و جوزهای او را برمی گرفتند. (تاریخ قم ص 72)
نازک کاری. (آنندراج). ریزه کاری: بزرگ امّید هم در خرده کاری ز لب میکرد هر دم شهدباری. ناصرخسرو. هرکه شعر بلند من خواند کآن یکی ازفلک سواریهاست گو بزرگی کن و متاز از آنک زیر هر حرف خرده کاریهاست. سیدحسن غزنوی. حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63). رخسارۀ عروس بزرگی نیافت زیب الا بخرده کاری مشاطۀ سخن. سلمان ساوجی. ، به اصطلاح صناعان، ریزه کاری که استادان زرگر و خاتم بند از عاج و استخوان دیگر حیوانات در چیزهای مانند خانه آئینه و دستۀ کارد و صندوقچه و امثال آن کنند. (آنندراج). ریزه کاری در بنایی. (یادداشت بخط مؤلف) : خرده کاری بکار بنایی نقشبندی بصورت آرایی. نظامی. هرچه در طرز خرده کاری بود نقش دیوار آن عماری بود. نظامی. خرده کاری بود و تفریقش خطر همچو اوصال بدن با همدگر. مولوی. کرده در پهلوی من جا تیغ مینارنگ او خرده کاری میکند از استخوان آئینه دار. اشرف (ازآنندراج). ، کارهای جزئی از کار بزرگ بنایی. بقیۀ کارهای کوچک از کاری بزرگ، چون: بنائی خانه تمام شده بعضی خرده کاری های آن مانده است. (یادداشت بخط مؤلف)
نازک کاری. (آنندراج). ریزه کاری: بزرگ امّید هم در خرده کاری ز لب میکرد هر دم شهدباری. ناصرخسرو. هرکه شعر بلند من خواند کآن یکی ازفلک سواریهاست گو بزرگی کن و متاز از آنک زیر هر حرف خرده کاریهاست. سیدحسن غزنوی. حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63). رخسارۀ عروس بزرگی نیافت زیب الا بخرده کاری مشاطۀ سخن. سلمان ساوجی. ، به اصطلاح صناعان، ریزه کاری که استادان زرگر و خاتم بند از عاج و استخوان دیگر حیوانات در چیزهای مانند خانه آئینه و دستۀ کارد و صندوقچه و امثال آن کنند. (آنندراج). ریزه کاری در بنایی. (یادداشت بخط مؤلف) : خرده کاری بکار بنایی نقشبندی بصورت آرایی. نظامی. هرچه در طرز خرده کاری بود نقش دیوار آن عماری بود. نظامی. خرده کاری بود و تفریقش خطر همچو اوصال بدن با همدگر. مولوی. کرده در پهلوی من جا تیغ مینارنگ او خرده کاری میکند از استخوان آئینه دار. اشرف (ازآنندراج). ، کارهای جزئی از کار بزرگ بنایی. بقیۀ کارهای کوچک از کاری بزرگ، چون: بنائی خانه تمام شده بعضی خرده کاری های آن مانده است. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی از دهستان بلوک تنگۀ بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. سکنۀ آن 800 تن. آب آنجا از رود بهمن شیر. محصول عمده آن انگور و خرما. راه آنجا اتومبیلرو و ساکنان آنجا از طایفۀ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بلوک تنگۀ بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. سکنۀ آن 800 تن. آب آنجا از رود بهمن شیر. محصول عمده آن انگور و خرما. راه آنجا اتومبیلرو و ساکنان آنجا از طایفۀ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)